« با صدای موذن خود را آماده نماز ظهر و عصر می کردم ولی در افکارم نجوای مادر شهیدی بود که با صدای نحیف خود فریاد می زد و خدا را شاکر بود.
هم او که بعد از سی و یک سال استخوان های فرزند به دستش رسید. دعای شکرانه مادر دلخسته ای که حالا فرزندش در کنارش، در محل زندگی اش و در جوار امام زاده آرام گرفته بود. این موضوع مرا سخت درگیر خود کرده بود، وقتی که خواستم قامت ببندم به یاد آخرین دیدار با برادرم در ایستگاه راه آهن تهران – اهواز افتاد، سال 1361 و تا امروز که سال ها از خاتمه جنگ می گذرد چه بر ما که نگذشت…
مادر در آرزوی دیدار فرزندش دست از این دنیا کشید ، پدر در انتظار فرزندش چهره بر تیره تراب کشید و رفت.
روز تشییع آن سفر کرده که به همت خانواده های منتظر و جوانان باغیرت منطقه هفده نفس به نفس مادر پیر و دیگر بازماندگان شهید جاویدالاثر رضا صبوری را در چند قدمی پنج تن از جاویدالاثرها به خاک سپردند، من هم در گوشه ای از آن جمعیت با انتظار چشم بر چشم تنها عکسی که برایمان باقی مانده است دوختم.
با حضوری غریبانه نگاهم به جا مهری دوخته شده بود که مزین به عکس جوانی جاویدالاثرعباس کهن شده و در ستون ورودی صحن مبارک امام زاده حسن(ع) خود نمایی می کند.
سال های اخیر از گوشه و کنار می شنویم مادری با فرزند خود در خواب دیدار داشته است یا پیامی داده است و یا چیزی از این دست که برای مدتی ما را به فکر این از خود گذشتگان می اندازد.
سال ها مادر شهید صبوری که سراغ فرزندش را از هر کاروان تفحص مفقودین جنگ که به ایران باز می گشتند، گرفت و یا مادر شهید محمد جعفر رضایی که 15 سال گوش به زنگ خبری از رادیو بود….
این خبرها شاید برای مدت کوتاهی از فکرمان دور شود و به ظاهر در این ساعات پر تحرک زندگی به فراموشی بسپاریم، این هم بخشی از زندگی ماشینی است و قرار نیست هر فردی تمام وقت خود را معطوف این بچه ها کند.
این جوهر و نمک ته نشسته ذات آن دسته از ایرانیان است که نیمه پر لیوان همیشه آن ها را تشنه نگاه می دارد.
وقتی به وصیتنامه همین بچه های کوچه و محله های قدیم ایران گوشه چشمی می اندازیم ما را به فکر فرو می برند. که این همه شیرینی و زیبایی چرا گرما، سختی ، تشنگی ، دربه دری ، خون و زخمی شدن در بیابان ودر پایان مفقود شدن را انتخاب کردند. این را به راحتی می توان یافت. ابتدا هدیه الهی و ثانیا استقامت درونی .
با این فکرها دست دعا به آسمان آن آستانه مبارک بلند کردم و آرزوی دیداری دیگر با برادرم داشتم. بین نماز ظهر و عصر دو رکعت برای همه جاویدالاثر ها خواندم انشاالله قبول باشد.»
مطالب مرتبط
-
-
18 مرداد 1398 کلیپ / یاد جاوید دلیران
-
23 شهریور 1397 بوی پیراهن یوسف از شلمچه می آید
این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.
یادگاری ها
- بنیاد سعادتی در کبوتران خونین بال خرمشهر
- سلامی در امیر سرتیپ دوم خلبان حسین خلیلی
- بصیره حسینی در کلیپ / سوم خرداد؛سالروز حماسه آزادسازی خرمشهر
- پارسا مهرعبداللهی در مهرعبداللهی :فتح خرمشهر نبض تپنده انقلاب است
- مدیر سایت در طومار ابراز انزجار از فاجعه منا
ارسال پاسخ